رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

رادین عزیز مادر

رادین عزیز مامان این روزها یاد گرفتی که برای بغل کسایی که دوسشون داری مخصوصا بغل من و بابا رضا حمله میبری و کلی ذوق از خودت نشون میدی. وقتی که من از سرکار برمیگردم و تو بعد از ساعتها منو میبینی چنان ذوقی میکنی و به سمت بغلم هجوم میاری که دلم میخواد همون لحظه فدات بشم. عزیزکم نمیدونی چقدر از دیدن این صحنه هم غرق در لذت میشم و هم غرق در غصه. لذتم برای اینه که میبینم پسر نازم بزرگتر شده و با دیدن من ذوق و عشقش رو نشون میده و از اینکه میبینم اینهمه ساعت منتظر دیدن من بودی و بعد از دیدن من دیگه حتی یک ثانیه هم حاضر نیستی از بغل من به بغل کس دیگه ای بری و چنان خودت رو به آغوشم فشار میدی و شونه هام رو با زبون خوشگلت لیس میزنی و با لبهای خوشگلت برام...
18 مهر 1391

این روزها....

رادین عزیز مامان روز هفتم مهرماه شش ماهه شد و وارد مرحله جدیدی از زندگیش شد. به نظر من شش ماهگی یه تولد دوباره است. همیشه منتظر هفتم مهرماه بودم تا رادین عزیزم شش ماهه بشه و وارد مرحله جدید زندگیش بشه. به نظر من شش ماهگی از این نظر مرحله تازه ای از زندگی فرزندمه که میتونه از این به بعد بشینه، میتونه طعمهای جدید رو برای اولین بار بچشه و لذت ببره، درک و فهمش از اطرافیان و زندگی بیشتر میشه، تمرین صبر و انتظار میکنه در نبود مادر و در ساعاتی که انتظار بازگشت مادرش رو از کار میکشه. رادین عزیز من روز پنجشنبه ششم مهرماه واکسنهای دردناک شش ماهگیش رو زد و به این علت یک روز زودتر اینکار رو انجام دادیم تا بتونم دو روز آخر هفته رو که توی خونه بودم در کنا...
11 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد